مرحوم آیت الله سید محمد شیرازی عالمی است که اگرچه از ناحیة بعضی از تفرقهافکنان شیعه «امام مجدد» نامیده میشود ولی در عمل توجهی بر فرمایشات ایشان در نهی از تفرقه و اختلاف میان شیعه و سنی نمیشود، خوشبختانه از ایشان کتابها و آثار بسیاری برجای مانده است که در جای جای آنها توصیههای لازم برای پیشبرد وحدت اسلامی و رفع خصومت میان مسلمانان بیان شده است، اما سوگمندانه بعضی از تفرقهافکنان مذهبی نه تنها توجهی به فرمایشات ایشان ندارند، بلکه نام و جایگاه اجتماعی و مذهبی ایشان را وسیلهای برای ترویج افکار و رفتارهای تفرقهافکنانه خویش قرار دادهاند. از همین رو در ادامه گوشهای از فرمایشات و نصحیتهای فراوان ایشان را در نهی از تفرقه میان شیعه و سنی و همچنین ضرورت حفظ وحدت اسلامی بیان میکنیم، تا هدایتگر پیروان و ارادتمندان واقعی ایشان در این مسیر باشد.
1. ایشان در کتاب (الفقه، النظافة) می نویسد: «تمسک و چنگ زدن به هرچیزی که ما را به اختلاف تفرقه و تشتت بین مسلمین دعوت میکند، حرام است، و تفاوتی ندارد که از امور نژادی، زبانی، قومی، طائفی، ملیتی، و یا غیر اینها باشد و واجب است که وجودمان از چنین اموری پاک کنیم، و در اینباره روایات و نصوص بسیاری وارد شده است.»[1]
2. ایشان در کتاب ( الفقه، المرور و آداب السفر) ضمن بیان این نکته که تعدادی از قوانین موجود در اجتماع به عنوان مسلمان اختصاص دارد، بیان میدارد:
«این قوانین به مسلمان با این عنوان که مسلمان است، ارتباط دارد و در اجرای آنها تفاوتی بین یک مسلمان و مسلمان دیگر وجود ندارد، اگرچه آنها از دو منطقه، دو جایگاه و دو مذهب و مانند اینها باشند؛ چون واضح است که حدود جغرافیایی بین مسلمانان وجود ندارد و آنها در جمیع خصوصیات باهم برادر هستند.
پس همان گونه که بر همة آنها روزه، نماز، حج، زکات، احکام عقود و ایقاعات و سایر احکام دینی واجب است، همچنین قوانین حدود، دیات، قصاص، ارث و قضاء و غیر اینها نیز بر همة آنها لازم میباشد.
اما اینکه امروز ما می بینیم که می گویند این مسلمان هموطن ماست و آن مسلم خارجی و بیگانه، این مسلمان سفیدپوست و آن سیاه پوست، این مسلمان عرب است و آن مسلمان فارس، پس همة اینها بر خلاف فرمایشات صریح قرآن و سنت و اجماع و عقل در مواردی است که همه بر آن اتفاق دارند. پس تمام مسلمانان بر قرآن و سنت اتفاق نظر دارند، اگرچه در بعضی جزئیات و خصوصیات از نظر اجتهادی و علمی با هم اختلاف دارند و این سبب تخلف مسلمین از زندگی با هم شده است و برای این به زندگی مشترک چارهای جز بازگشت به دستورات اسلام نیست.
خداوند سبحان در این باره می فرماید: (وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ «انفال: 46»؛ با هم نزاع نکنید که سست شوید و هیبت شما از بین برود.)
همچنین خداوند متعال میفرماید: (إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ «انبیاء: 92»؛ این است آیین شما که آیینى یگانه است [با یک هدف و یک خدا]، و من پروردگار شمایم، پس مرا بپرستید.)
همچنین میفرماید: (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا «آل عمران: 103»؛ و همگى به رشته الهى در آویزید و پراکنده نشوید.)
و همچنین آیات و روایات دیگر.
بله، مسلمانان در بعضی از احکام از جهت اجتهادی باهم اختلاف دارند، و تفاوتی ندارد که این اختلاف میان شیعه و سنی باشد و یا بین مجتهدان یک مذهب و طائفه. و این اختلاف ربطی به وحدت اسلامی ندارد، مانند آنکه اختلاف مسلمانان در جزئیات نماز و روزه موجب تفرقه میان آنها نمیشود، چون اصل این اعمال بر همه واجب است.[2]
3. در کتاب (الأسئلة و الأجوبة) از ایشان سؤال شده است:
«آیا اجرای وحدت اسلامی امکانپذیر است؟»
ایشان در پاسخ میفرمایند:
«بله، با وحدت کلمه ای که خداوند در قرآن کریم دربارة آن می فرماید: (إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً؛ ین است آیین شما که آیینى یگانه است [با یک هدف و یک خدا])
و همچنین می فرماید: (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا؛ و همگى به رشته الهى در آویزید و پراکنده نشوید.)
و رسول خدا نیز درباره آن می فرمایند: (المسلم أخو المسلم …؛ مسلمان برادر مسلمان است)[3]»
همچنین در سؤال و پاسخی دیگر آمده است:
«آیا نقل کردن مسائل اختلافی و چیزهایی که احتمال می رود با مطرح شدنشان تفرقه و فتنه ایجاد شود، جایز می باشد؟»
پاسخ: «خداوند می فرماید: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا «68» صدق الله العلی العظیم.[4] »
4. ایشان در کتاب «السبیل إلى إنهاض المسلمین» درباره رفتار پسندیده در برخورد با دشمنان می نویسد:
«واجب است که شعار ما در هرحرکتی سلام باشد، سلامی که در گفتار، رفتار، نوشتار ما جاری است و سلام در هر جایگاه و نسبت به هر کدام از مردم…
پس ضروری است که صلح و سلام را نسبت به جنبش ها و حرکتهایی که در جهان اسلام درحال فعالیت هستند حفظ کنیم، زیرا اولاً «سلام» موجب توجه و التفات مردم میشود، و ثانیا موجب خویشتنداری دشمنان میگردد، و از همین رو امیرالمؤمنین- علیهالسلام- به اصحابشان فرمودند: (إنی أکره لکم أن تکونوا سبابین؛ ناپسند میدانم که شما دشنامدهنده باشید)[5]. و قبل از این سخن قرآن حکیم فرموده بود: (وَلَا تَسُبّواْ الّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبّواْ اللّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ؛ [شما مؤمنان] به [معبود] آنانکه جز خدا را میخوانند، دشنام ندهید تا مبادا آنها از روی دشمنی، بهنادانی خدا را دشنام گویند[6].)
پس دشنام گویی و تجاوز از حق، موجب تنفر دوستان و قدرت دشمنان میشود، و چنین معنایی مطلوب نیست، لذا دشنام فایده و حاصلی ندارد و انسان در مواجهه با دشمنان باید این نکته را رعایت کند که با نیکوترین روش پاسخگوی آنها باشد، چنانچه قرآن کریم دراینباره میفرماید: (ادْفَعْ بِالّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنّهُ وَلِیّ حَمِیمٌ وَمَا یُلَقّاهَا إِلّا الّذِینَ صَبَرُواْ وَمَا یُلَقّاهَآ إِلّا ذُو حَظّ عَظِیمٍ[7]؛ [بدى دیگران را] به شیوهاى که نیکوتر است دور کن که [اگر چنین کنى] آنگاه آن که میان تو و او دشمنى است همچون دوستى نزدیک و مهربان گردد. و این [خصلت] را جز کسانى که شکیبا بودهاند نمىیابند، و آن را جز صاحب بهرهاى بزرگ، نخواهد یافت.)
پس بر جنبشهای اسلامی که در حال فعالیت هستند واجب است که سلام را در فکر و گفتار و نوشتار و در برخوردهایشان گسترش دهند، و حتی هنگامی که راهپمایی یا اعتصاب و مانند آنها را به پا میکنند، واجب است که این کارها با آرامش وخوشاخلاقی همراه باشد، زیرا مهم آن است که ما به هدفمان برسیم نه اینکه کینه، خشم و بغض و مانند اینها را تخلیه کنیم!
پس همانا کینهتوزی و عناد جز کینه و دشمنی چیزی برجای نمیگذارد، و از همین رو در مثل معروف آمده است:( لا یجتنی الجانی من الشوک العنب؛ کسی با دادن خار به انگور نمی رسد) پس هرچیزی ثمره و نتیجهاش مانند خودش است. اخلاق نیکو نیز نتیجهاش خوشاخلاقی در طرف مقابل است. و اما اخلاق بد و زشت، رفتارهای بد و نامناسب را به وجود می آورد.»[8]
5. آیتالله سیدمحمد حسینی شیرازی در کتاب( من فقه الزهراء)- علیها السلام- افترا و دشنامگویی را ذاتاً حرام میداند و با استناد به آیۀ )وَ لاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیسُبُّواْ اللّهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْمٍ([9] و همچنین فرمایش امیرمؤمنان: «إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ»[10] بیان میکند که دشنامگویی و افترا، آثار سوء وضعی و تکوینی دارد و بازگشت آنها به شخص دشنامگو خواهد بود. ایشان سپس در مقام پاسخ به شبهات این بحث برمیآید و میگوید:
کسی نگوید: «پس چرا ما تعبیراتِ لعن، دشنام و مانند آن را در قرآن کریم میبینیم، مانندِ فرمایش خدوند سبحان: )إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ([11] و مانند سبّ و دشنامِ اشخاص در قرآن: )عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنِیمٍ([12] و فرمایش خدواند متعال: )أُولئِکَ یلْعَنُهُمُ اللّهُ وَ یلْعَنُهُمُ اللّاعِنُونَ( [13] و فرمایش خداوند سبحان:)أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّارِ([14] و فرمایش خداوند عزوجل: )وَ إِنَّ عَلَیکَ اللَّعْنَةَ إِلى یوْمِ الدِّینِ([15] و فرمایش خداوند بلندمرتبه: )وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّار(.[16]
[کسی اینها را مطرح نکند؛] زیرا در پاسخ گفته میشود: هنگامیکه نقص و ایرادی واقعی در چیزی وجود داشته باشد و صلاح بر آن است که طرف مقابل و یا اهل و قوم او و یا دیگران [با بیان این نقصها و ایرادات] هدایت شوند، بیان این نقصها لازم بوده و دشنامگویی نیست؛ بلکه داخل در ارشاد جاهل و تنبیه غافل و ارائۀ طریق برای گمراهان میباشد. پس منع دشنامگویی و جواز اینگونه سخنگفتن، دارای دو مورد و موضوع متفاوت هستند که این تفاوت پیش از آنکه حکمی شرعی باشد، مطلبی عقلانی است.
بر این مطلب باید افزود که کلماتِ لعن و مانند آن که در قرآن کریم بسیار وجود دارند، هیچگاه به اسمای مشخص مذکور نسبت داده نشدهاند؛ بلکه همواره خطاب به صاحبان صفات رذیله و اُمَمِ [منحرفِ] گذشته بودهاند. پس محوریت این لعنها بر صفات، افکار، عقاید و انواع سلوک و عمل میباشد، نه بر محور افراد مشخص. اما تعبیرهایی که نسبت به اسمای مُعینی بیان شده است، مانند: )تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ( پس این تعبیرها از باب تزاحم ملاکها و مقدمداشتنِ اَهَم میباشد؛ چنانچه بر کسی پوشیده نیست.[17]
6. همچنین ایشان در کتاب( الفقه؛ الرأی العام و الإعلام) ضمن بیان آنکه بدزبانی و دشنامگویی روشی غیراسلامی است، روایاتی را که در آنها نسبت دشنامگویی به پیامبر- صلی الله علیه و آله – داده شده است، جزء اسرائیلیات میداند و در صحتِ صدور آن تردید میکند. ترجمۀ سخنان ایشان در آنجا چنین است:
ملتزمبودن به پاکداشتن کلام ازجهت لفظ و کنایه و مانند آن، امری واجب است؛ زیرا پاکبودن کلام میتواند مردم را به انسان جذب کند، بیش از آن هنگام که کسی بخواهد با دشنام و خشونت و افترا، دیگران را به خویش جذب کند. ازاینجهت قرآن کریم میفرماید: )وَ لاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیسُبُّواْ اللّهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْمٍ([18] و امامعلی- علیهالسلام- میفرماید: «إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ»[19] و نصوص دیگری که دراینباره وارد شده است.
[شاهد سخن اینکه] در جریان جنگ انگلیس و مصر در سال ۱۹۵۶، گویندۀ رادیوی لندن این تعبیر را به کار برد: «دیکتاتور مصر به فلان و فلان متوسل شد.» اما در مقابل، گویندۀ رادیوی مصر بیدرنگ پاسخی به او داد که غبار تعصب را از میان برداشت: «امیدوارم به این مطلب توجه کنید: هنگامیکه از ملکۀ انگلیس یاد میکنم، قبل از نام او تعبیراتِ محترمانه و وصفِ صاحب جلالت را به کار میبرم، با نظر به این حقیقت که او رئیس کشور شماست. از همین رو شما نیز باید بدانید عبدالناصر، رئیسجمهور جمال عبدالناصر است.» بعد از پخش این سخنان از رادیوی قاهره، گویندۀ رادیوی انگلیس ناچار شد فوراً سخنانش را تغییر داده و ضمن عذرخواهی در پیش همه، تعبیرات محترمانهای را برای عبدالناصر به کار برد.
لذا در احادیث ما نیز وارد شده است که امامصادق- علیهالسلام- فرمود: «إِنْ عَیرَکَ أَحدٌ بِمَا لیسَ فِیکَ فَلَا تُعَیرْهُ بِمَا فِیه.» (اگر کسی به آنچه در تو نیست، به تو عیب گرفت، تو به آنچه در اوست، بر او عیب نگیر.) این، روشی است که میتوان با آن دشمن را هدایت و اصلاح کرد.
ازاینجهت شنیدیم هنگامیکه رادیویِ بعثی عراق به بعضی از شخصیتهای غربی دشنامگویی میکرد، رادیوهای غربی مطالبی سالم و محترمانه بیان میکردند. همچنین نقل شد که یک بار رئیسجمهور یکی از کشورهای اسلامی به رئیسجمهور کشوری دیگر دشنامگویی کرد. رادیوی آن کشور در پاسخ گفت: «رئیس جمهور ما هرچه باشد، دشنامگو نیست.» پس آن رئیسجمهورِ دشنامگو خجل شد و دیگر هرگز دشنامگویی نکرد.
و [از همین رو] قرآن کریم در وصف رسول خدا- صلی الله علیه و آله – میفرماید: )وَ إِنَّا أَوْ إِیاکُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ([20](و بىتردید ما یا شما، یا بر راه هدایت قرار داریم و یا در گمراهى آشکار.) این سخن درحالی است که رسول اعظم- صلی الله علیه و آله – میداند او صددرصد هدایت یافته است و دشمنانش صددرصد در گمراهی به سر میبرند. [اگرچه] بیان چنین سخنی [ازجهت اعتقاد پیامبر] صحیح نیست، این، روشی است که با آن میتوان دشمن را به خویش جذب کرد و از دشمنیاش فرو کاست.[21] البته پیامبر- صلی الله علیه و آله – همانگونهکه سخن میگفت، عمل نیز میکرد. مثلاً با وجود جنگِ کافران و مشرکان با رسولخدا- صلی الله علیه و آله – و مسلمانان در مکه و مصادرۀ اموال آنها، آن حضرت در جنگِ بدر به آنان آب داد.
اما داستان سخن پیامبر- صلی الله علیه و آله – به یهود که: )یا إِخْوَةَ الْقِرَدَةِ وَ الْخَنَازِیر((ای برادران [کسانیکه بهصورت] میمونها و خوکها [مسخ شدند])[22] این نقل جزء دروغهای اسرائیلی است که خیالِ یهود آن را پدید آورده است و بعضی از مسلمانان بدون تحقیق از مصدر خبر، آن را نقل کردهاند. ازاینجهت مصدر صحیحی برای این قصه در هیچ کتاب معتبری نمییابیم؛ همانگونهکه پیشتر آن را بیان کردیم.[23]
7. ایشان در کتاب (محنة العراق)صمن گلایه از اینکه سب، و لعن دشنامگویی شغل و حرفة بعضی از افراد شده است به گونه ای که در میان ما تفرقة وحشتناکی به وجود آوردهاند، مینویسد:
ما یقینا میدانیم که در پشت بیشتر این مشکلات و ظلمهایی را که ما را در برگرفته است، کسانی هستند که توسط ایادی استعمار تحریک و هدایت میشوند، کسانی که مسلممانان احترامی و شأنی قائل نیستند و بعضی آنقدر به جنایت استمرار میبخشند که با جرم و گناه ملازم شده و مزدور استعمار میشوند.[24]
آنچه گذشت تنها گوشهای از فرمایشات آیت الله سید محمد حسینی شیرازی درباره وحدت اسلامی و نهی از تفرقهافکنی میان مسلمانان بود، همچنان که ایشان در کتاب «کیف نجمع شمل المسلمین» راه کارهای عملی برای تحقق وحدت امت اسلامی ارائه می کنند، ولی به هرحال متأسفانه بسیاری از این صحبتها و نصحیت مورد توجه داعیانداران پیروی از ایشان قرار نمیگیرد.
نوشته مهدی مسائلی
http://azadpajooh.com/139
پی نوشتها:
[1]. سید محمد حسینى شیرازى، الفقه النظافة، ص: 184
[2]. سید محمد حسینى شیرازى، الفقه، المرور و آداب السفر، چاپ اول: مؤسسة المجتبى، بیروت، 1421 ه ق، ص: 117.
[3]. سید محمد حسینى شیرازى، الأسئلة و الأجوبة- اثنا عشر رسالة، ، ج12، ص: 63
[4]. سید محمد حسینى شیرازى، الأسئلة و الأجوبة – اثنا عشر رسالة، ج12، ص 62.
[5] . نهج البلاغه، خطبۀ۲۰۶.
[6]. انعام: 108.
[7] . فصلت: 34- 35.
[8]. محمد حسینى شیرازى، السبیل إلى إنهاض المسلمین، چاپ اول: دار صادق، بیروت، 1425ق، ص139.
[9]. انعام، ۱۰۸: [شما مؤمنان] به [معبود] آنانکه جز خدا را میخوانند، دشنام ندهید تا مبادا آنها از روی دشمنی، بهنادانی خدا را دشنام گویند.
[10]. نهج البلاغه، خطبۀ۲۰۶: ناپسند میدانم که شما دشنامدهنده باشید.
[11]. انبیاء، ۹۸.
[12]. قلم، ۱۳.
[13]. بقره، ۱۵۹.
[14]. رعد، ۲۵.
[15]. حجر، ۳۵.
[16]. غافر، ۵۲.
[17]. سیدمحمد حسینی شیرازی، من فقه الزهراء علیها السلام، ج۲، ص ۴۳۸.
[18]. انعام، ۱۰۸: [شما مؤمنان] به [معبود] آنانکه جز خدا را میخوانند، دشنام ندهید تا مبادا آنها از روی دشمنی، بهنادانی خدا را دشنام گویند.
[19]. نهج البلاغه، خطبۀ۲۰۶: ناپسند میدانم که شما دشنامدهنده باشید.
[20]. سبأ، ۲۴. جالب اینجاست که خداوند در آیۀ بعد باز همین استدلال را بهشکل دیگری با همان لحن منصفانهای ادامه میدهد که خصم را از مرکب لجاجت و غرور فرود آورد:)قُل لَّا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَ لَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ( (بگو: «شما مسئول گناهان ما نیستید و ما نیز در برابر اعمال شما مسئول نخواهیم بود.») عجب اینکه در اینجا پیامبر- صلی الله علیه و آله – مأمور است دربارۀ خودش به «جرم» تعبیر کند و دربارۀ مخالفان تعبیر «کارهایی که انجام میدهند» را بیاورد.
[21]. راست اینکه بسیار دیده شده است افراد بافضیلت و دانشمندی براثر عدم آشنایی به فنون بحث و استدلال،و عدم رعایت جنبههای روانی، هرگز نمیتوانند در افکار دیگران نفوذ کنند. بهعکس، افرادی را سراغ داریم که به آن حد از نظر علمی نیستند؛ ولی در جذب قلوب و تسخیر دلها و نفوذ در افکار دیگران پیروز و موفقاند. علت اصلی آن است که نحوۀ طرح بحثها و طرز برخورد با طرف مقابل باید با اصولی ازنظر اخلاق و روان توأم باشد تا جنبههای منفی را در طرف مقابل تحریک نکند و او را به لجاج و عناد وادار نسازد؛ بلکه بهعکس، وجدان او را بیدار کرده و روح حقطلبی و حقجویی را در او زنده کند. در اینجا مهم این است که بدانیم انسان تنها اندیشه و خرد نیست تا فقط در برابر قدرت استدلال تسلیم گردد؛ بلکه علاوهبرآن مجموعهای از عواطف و احساسات گوناگون که بخش مهمی از روح او را تشکیل میدهد، در وجود او نهفته است که باید آنها را بهطرز صحیح و معقولی اشباع کرد. قرآن این راه و روش را به ما آموخته که چگونه در برابر مخالفان در عین طرح بحثهای منطقی چنان آن را با اصول اخلاقی بیامیزیم که در اعماق روح آنها نفوذ کند. افزون بر این، بررسی طرز بحثهای پیامبر اسلام- صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام- با مخالفانشان الگوی بسیار زندهای برای این مبحث است (ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۸، ص۸).
[22]. در بعضی از کتابهای تاریخی آمده است در جریان جنگ مسلمانان با یهودیانِ بنیقریظه، آنها از درون قلعه شروع کردند به دشنامگویی به پیامبر- صلی الله علیه و آله و زنان ایشان. بعضی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله – همچون حضرت امامعلی-علیه السلام – سعی میکردند تا نگذارند پیامبر فحاشیهای زشتِ یهودیان بنیقریظه را بشنود؛ اما ایشان از این فحاشیها آگاه شد و خطاب به این جماعت فرمود: «یا إخوة القردة و الخنازیر و عبدة الطّواغیت، أ تشتموننی؟» (ای برادران بوزینگان و خوکان و ای بندگان طاغوتها، آیا به من توهین میکنید؟)
دربارۀ این گزارش باید بگوییم افزون بر اینکه این نقل، گزارشی تاریخی است و اعتبار روایی چندانی ندارد، شواهدی نیز بر کذب آن وجود دارد؛ زیرا در تمام نقلهای مختلف و موهنی که از این داستان بیان شده است، آمده است که یهود پس از این سخن پیامبر، خطاب به ایشان گفتند: «ای ابوالقاسم، تو دشنامگو نبودی!» و بنابر بعضی از نقلها با این سخن، پیامبر- صلی الله علیه و آله – از گفتۀ خویش شرمنده شد؛ آنگونهکه عقبعقب رفت و عصا از دستش و عبا از دوشش افتاد (نک: فضلبنحسن طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۹۶).
ازآنجاکه بنا بر اعتقاد شیعه، ساحت پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله بسیار والاتر از این است که اینگونه بیپروا سخن بگوید و موجب عیبجویی دشمن شود، این روایت برای ما ناپذیرفتنی است. علاوهبراین، در روایتی دیگر آمده که وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله – چنین تعبیری را از عایشه دربارۀ یهود شنید، وی را از اینگونه سخنگفتن منع کرد. بااینحال، بعضی از محققان نیز در توجیه این روایت گفتهاند که اصولاً این تعبیر پیامبر دشنام نبوده است؛ بلکه واقعۀ مسخ اقوامی از یهود را حکایت میکرده که بهسبب زیر پای گذاشتن قوانین الهی، بهشکل میمون و خوک درآمدند. از همین رو این تعبیر پیامبر را میتوان هشدار و تنبُّهی برای یهودیانی بنیقریظه دانست که با شکستن پیمان خویش با مسلمانان، از امر خداوند نافرمانی کرده بودند (نک: سیدجعفرمرتضی عاملی،الصحیح من سیرة النبی الأعظم – صلی الله علیه و آله -، ج۱۲، ص۱۵).
[23]. سیدمحمد حسینی شیرازی، الفقه؛ الرأی العام و الإعلام، ص۵۷۴.
[24]. محمد حسینى شیرازى، محنة العراق، چاپ: سوم، موسسه المجتبی، بیروت، 1421ق، ص27.