#ماجراهای_کودن این داستان: کی گفته بالشت خداست؟ یه روز احساس کردم کودن حال و هواش فرق می کنه.. مدام به در و دیوار نگاه می کرد و دندون غرنچه می رفت. پرسیدم فلانی چیزی شده؟
انگاری منتظر بود همینو ازش بپرسم..ترکید و گفت: "خدا لعنتشون کنه! یعنی چی؟ آخه چه معنی میده این خداست..اون خداست در و دیوار خداست؟!"
دیدم نههه عاره، حسابی قاطی کرده و داره هزیون میگه.
با نرمی بهش گفتم: منظورت چیه عزیزم؟ گفت: منظورم همین وحدت وجوده