به قلم سردبير
رسواییهای اخیر
اخبار
برگزيده ها
آیا امام حسین (ع) در کربلا دشنام و ناسزا داده اند؟!
تشیع انگلیسی چیست؟ شیعه انگلیسی کیست؟؟
الف – نه تنها فرق است میان مرجع تقلید و حاکم حکومت اسلامی، بلکه فرق است میان «حکم» و «فتوا». چنان چه رعایت فتوای مجتهدی که مرجع تقلید است بر مقلدینش واجب میگردد، اما اگر مرجعی «حکم» کند، بر تمامی شیعیان و حتی مراجع واجب است که رعایت نمایند. (مانند حکم میرزای شیرازی در تحریم تنباکو).
ب – پس اگر مجتهدی به حکومت رسید، اطاعت از فرامین حکومتی او بر همه مسلمین واجب میگردد، لذا وی «امام» یا رهبر همهی آنهاست.
ج – امروزه در دنیا نزدیک به دو میلیارد مسلمان وجود دارد که قریب به 500 میلیون نفر از آنان را شیعیان تشکیل میدهند، لذا با توجه به این که اطاعت از «ولی امر مسلمین» یا همان «ولایت فقیه» بر همه واجب است، رهبری کل شیعیان جهان مسجل میباشد.
د – ممکن است سؤال شود که چرا ایشان را رهبر کل مسلمین «اعم از شیعه و سنی» میخوانیم؟ دقت شود که احکام مسلمانان اهل سنت نیز تصدیق کنندهی همین معنا میباشد که ذیلاً به چند سند اشاره میگردد:
- اگر چه ظاهراً چنین است که اهل سنت خلافت هر حاکمی بر بلاد مسلمین را به عنوان «حکومت و حاکم اسلامی» قبول کردهاند، اما این معنا به اذهان عمومی آنها القاء شده است و کتب فقهی آنان تعاریف دیگری از خلیفه، امام و پیشوا و وجوب بیعت و اطاعت را بازگو مینماید:
- عبدالرحمن الجزایزی مینویسد: تمام ائمه اتفاق دارند که امامت براى مسلمانان واجب است تا در پرتو آن شعایر دین برپا داشته شده و حق مظلوم از ظالم گرفته شود. (الفقه على المذاهب الاربعة، ج5 ، ص 317 – 316)
- ابوالحسن على بن محمّد ماوردى (متوفاى 450 هـ.ق) مى گوید:
«اگر اهل حلّ و عقد براى تعیین امام تفحّص کنند تا کسى را بیابند که شروط امامت در او به طور اکمل جمع است، آن گاه با وى بیعت کنند، امامت براى او ثابت مى شود. از همین رو بر تمام مردم است که با وى بیعت کرده و التزام به اطاعت او دهند». (نظام الحکم فی الشریعه، ظافر قاسمى، ص 271).
- قاضى عبدالجبار معتزلى (متوفاى 415 هـ.ق) مى گوید:
«اگر برخى از اهل حلّ و عقد کسى را به عنوان امام معرفى کردند، او امام مردم مى گردد و بر بقیه واجب است که امامت او را بپذیرند. از همین رو بیعت نکردن سایر افراد امّت در انعقاد امامت او تأثیرى ندارد; زیرا عقد امامت به مجرّد بیعت اهل حلّ و عقد تمام مى شود...» (مغنى، قاضى عبدالجبار، ص 303، جزء 20، قسم اول)
- ابن تیمیه (متوفاى 728 هـ.ق) مى گوید:
«مقصود از امامت تنها به قدرت و سلطنت حاصل مى گردد و اگر با کسى بیعتى صورت گرفت، این قدرت و سلطنت براى او حاصل شده و او امام مردم است...» (منهاج السنه، ج 1، ص 141)
توضیح: کلیه مدارک فوق از سایت اطلاع رسانی آیتالله مکارم شیرازی اخذ گردیده است.
لازم به ذکر است که برخی از ائمه مذاهب اهل سنت (مانند ابوحنیفه – حنفی) بر این نظرند که اگر مسلمانی در یک گوشهای از دنیا (حتی یک قصبه) از سپاه و دولتی برخوردار شد، حکومت اسلامی تشکیل شده است و بر همهی مسلمانان واجب است که با او بیعت کنند و اگر نکنند باغی و طاغی هستند. (یعنی حکمشان قتل است).
با توجه به نکات فوق معلوم میشود که در همهی مذاهب اسلامی (به غیر از وهابیت که مذهب نبوده و سازمان دستنشاندهی انگلیس است)، به محض آن که اهل حل و عقد (مجتهدین) امکان آن را پیدا کردند که در نقطهای از جهان حکومتی برقرار نموده و بر اساس آرای خود شخصی را به عنوان حاکم برگزینند، وی رهبر، پیشوا و امام کلیهی مسلمین میباشد و بیعت با او بر همگان واجب است.
در جهان هیچ کشور و دولتی به جز جمهوری اسلامی ایران از حکومت اسلامی برخوردار نمیباشد. چرا که بنا به فتوای مسلمانان اهل تشیع و تسنن، با صرف مسلمان بودن ملت، پادشاه یا رئیس دولت، حکومت اسلامی تشکیل نمیگردد. بلکه به حکومتی اسلامی اطلاق میگردد که از حاکم مجتهد و فقیه برخوردار باشد تا احکام اسلامی جاری شود.
در جمهوری اسلامی ایران، اهل حل و عقد (مجتهدین شیعه و سنی) در مجلسی به نام «خبرگان رهبری» جمع شده و حاکم مسلمین را انتخاب میکنند. پس منتخب آنها «رهبر مسلمانان جهان» میباشد.
منبع : x-shobhe
ابتدا دقت فرمایید که اساساً چرا بعد از سی سال، این شبهات مجدد تکرار میگردد و از چه ناحیهای القا و نشر مییابد؟ و از طرح آن چه مقاصدی دنبال میشود؟ چرا که طرح سؤال یا شبهه، همیشه برای فهم پاسخ نمیباشد و اغلب مقاصد دیگری در آن دنبال میشود! به همین دلیل شاهدیم که بیشتر شبهات سیاسی، هم زمان با یک جریان و حتی موضعگیری (خارجی) طرح شده و شیوع مییابد. بدیهی است که توجه به این مهم خود بخش عمدهای از پاسخ است.
البته پیشتر در مورد «ولایت فقیه»، «مرگ بر ضد ولایتفقیه»، «اختلاف نظر برخی از مراجع»، «نظر و جایگاه سایر مذاهب» و ...، پاسخهای مبسوطی درج شده است که اگر کاربران گرامی قبل از ارسال سؤال جستجویی نمایند، بخش عمدهای از سؤالات یا شبهات آنان مرتفع میگردد.
با توجه به مطالب مطروحه در فایلهای فوق، به منظور پرهیز از اطالهی کلام، از توضیح مبسوط مجدد خودداری میگردد و فقط به صورت مختصر یادآوری میگردد:
الف – ابتدا باید معنای «مرگ بر» و ریشهی آن را به خوبی دانست
ب – اما در مورد «ضد»، باید توجه داشت که به هر ناباور و یا حتی مخالفی «ضد» اطلاق نمیشود، که برخی از مراجع یا سایر مسلمانان و مذاهب را در بر بگیرد. «ضد» کسی است که نابودی کسی یا چیزی یا واقعیتی را میخواهد. پس بدیهی است که طرف مقابل نیز نابودی آن را بخواهد، چرا که این تقابل و تضاد، حتماً باید به نابودی یک طرف تمام شود و مصالحه بین آنها محال است. مثلاً کسی که ضد جهل یا ضد فقر یا ضد ظلم است، نمیتواند با آنها وحدت نموده یا مصالحه نماید. همینطور اگر کسی یا سیستمی یا جریانی ضد اسلام، ضد قرآن، ضد ولایت و ... بود، با آن مصالحهای ندارد. پس، چه این «مرگ بر ضد ...» به زبان گفته شود یا نشود، از سوی طرفین به آن عمل میشود و بیان فقط جنبهی شعار و اظهار و بار تبلیغاتی دارد.
هر چند این مبحث نیز قبلاً مبسوط بیان گردیده و در فایلهای فوق قابل مطالعه است، اما جهت تبرک و روشنتر شدن موضوع، به بیان مقام معظم ولی فقیه در این باره مجدد اشاره میگردد:
17/7/1386 – در دیدار با دانشجویان نخبه، برتران کنکور و فعالان سیاسی فرهنگی:
«... مطالبه کردن با دشمنى کردن فرق دارد. این که ما گفتیم گاهى اوقات معارضهى با مسئولان کشور نشود - که الان هم همین را تأکید میکنیم؛ معارضه نباید بشود - این به معناى انتقاد نکردن نیست؛ به معناى مطالبه نکردن نیست؛ در باره رهبرى هم همین جور است. این برادر عزیزمان میگوید «ضد ولایت فقیه» را معرفى کنید. خوب، «ضد» معلوم است معنایش چیست؛ ضدیت، یعنى پنجه در افکندن، دشمنى کردن؛ نه معتقد نبودن.
اگر بنده به شما معتقد نباشم، ضد شما نیستم؛ ممکن است کسى معتقد به کسى نیست. البته این ضد ولایت فقیه که در کلمات هست، آیهى مُنزل از آسمان نیست که بگوئیم باید حدود این کلمه را درست معین کرد؛ به هر حال یک عرفى است. اعتراض به سیاستهاى اصل 44، ضدیت با ولایت فقیه نیست؛ اعتراض به نظرات خاص رهبرى، ضدیت با رهبرى نیست. دشمنى، نباید کرد».
پس، همانطور که مشهود است، شعار «مرگ بر ضد ولایت فقیه» نه تنها سایر مسلمین را شامل نمیگردد و منافاتی با وحدت ندارد، بلکه هر مخالفی را هم شامل نمیگردد. بلکه فقط شامل آنانی است که با مسئلهی «ولایت فقیه» و استقرار آن سر جنگ دارند.
ج - اهل سنت نیز مانند هر انسان عاقل دیگری واقفاند که «وحدت» شرعاً و عقلاً باید حول یک محوری صورت پذیرد و هیچگاه با پراکندگی وحدتی حاصل نمیگردد. و بر اساس فقه خود گواهی میدهند که این «وحدت» باید حول محور امام و ولیامر باشد. (هر چند ممکن است تعریف آنها از امام یا ولیامر متفاوت باشد، اما در اصل آن شکی ندارند). لذا بیعت با ولی امر (در هر گوشهای از دنیا که مستقر شده باشد) را واجب و تخطی کننده از آن را باغی و یاغی میدانند.
البته ممکن است همانگونه که بسیاری از شیعیان از فقه خود اطلاع لازم و کافی ندارند، عدهی زیادی از مسلمانان اهل سنت نیز [به دلیل جهل یا سالوسی و سیاسی بزرگان خود] از فقه خود غافل باشند که آنان برادرانی هستند که باید برای آگاهی آنان با دلسوزی و خلوص کامل تلاش نمود.
منبع : x-shobhe
ضد ولایت فقیه کیست؟!
شاید یکی از ممتازترین مولفه های شکل گیری نظام سیاسی جمهوری اسلامی، قرار گرفتن اسلام شناسی عادل و مدیر در رأس قدرت باشد که از آن با عنوان «ولی فقیه» در متون دینی و قانون اساسی یاد شده است. عملکرد جمهوری اسلامی با محوریت ولی فقیه در بیش از سه دهه گذشته کافی بود تا دشمنان جمهوری اسلامی بیش از پیش به اهمیت وجود چنین جایگاهی در رأس نظام سیاسی پی ببرند و برای تضعیف و ناکارآمدسازی آن توطئه چینی کنند.یکی از سطوح هجمه به این رکن اساسی نظام اسلامی، ایجاد شبهه نسبت به جایگاه ولایت فقیه و مردم و نخبگان بود. دشمنان چنین القا کردند که ولایت مطلقه فقیه، نظریه ای توتالیتر و استبدادی است که اجازه هرگونه مخالفت و مغایرت با رهبری را سلب کرده و به نخبگان و کارشناسان که احیاناً نظری مخالف نظر ولی فقیه داشته باشند، اجازه انتقاد و طرح نظر و رأی نمی دهد و کار کارشناسی در این مجموعه تا آنجایی معنا دارد که در مخالفت با رهبری نباشد!شبهاتی با مضامینی چنین، در طول این سال ها از رسانه های مختلف ضدانقلاب انتشار یافته و در سال های اخیر با رشد و گسترش فضای مجازی به اوج خود رسیده است. این در حالی است که حکیم فرزانه انقلاب اسلامی بارها در اظهارات خود به این شبهات پاسخ داده و به تبیین «ضدیت با ولایت فقیه» پرداخته اند. آخرین بیانات ایشان در این زمینه به دیدار دانشجویان با معظم له در مورخه (17/5/91) باز می گردد که چنین فرمودند:«گفته شد که بعضی ها نظرات کارشناسی می دهند، با نظر رهبری مخالف است، می گویند آقا این ضدولایت است. من به شما عرض بکنم؛ هیچ نظر کارشناسی ای که مخالف با نظر این حقیر باشد، مخالفت با ولایت نیست؛ دیگر از این واضح تر؟! نظر کارشناسی، نظر کارشناسی است. کار کارشناسی، کار علمی، کار دقیق به هر نتیجه ای که برسد، آن نتیجه برای کسی که آن کار علمی را قبول دارد، معتبر است؛ به هیچ وجه مخالفت با ولایت فقیه و نظام هم نیست. به هر حال هیچ گاه اعلام نظر کارشناسی و نظر علمی، معارضه و مبارزه و مخالفت و اعلام جدایی از رهبری و ولایت و این حرف ها به حساب نمی آید و نباید بیاید.»
بیانات فوق به خوبی سعه صدر و نگاه موسع معظم له را آشکار ساخته و یاوه گویی های دشمنان را رسوا می سازد و حکایت از این نگاه دقیق و راهبردی رهبری دارد که نباید دایره دوستداران انقلاب و نظام و ولایت را به بهانه های واهی تنگ نمود و افراد را از این دایره خارج کرد.این مواضع البته مطالب جدیدی نیست که امروز برای اولین بار رهبری بر آن تأکید داشته باشد، بلکه در طول 23 سال گذشته معظم له در فرصت های مختلف به این مسئله تأکید داشته اند. به عنوان نمونه بیش از 20 سال پیش در دیدار با اعضای هیئت مرکزی نظارت بر انتخابات چهارمین دوره مجلس شورای اسلامی (4/12/70) فرمودند: «رمی به «ضدیت با ولایت فقیه» چیز آسانی نیست که ما تا اندک چیزی از کسی دیدیم، فوراً این مهر را به پیشانی او بزنیم؛ ضدیت با ولایت فقیه، شواهد و ضوابطی دارد.»
به واقع ضدیت با ولایت فقیه را نه در داشتن نظری کارشناسی در مخالفت با رهبری، بلکه در عدم تبعیت عملی از دستورات ایشان باید جست وجو کرد. رهبری طبق قانون اساسی دارای مسئولیت ها و اختیاراتی است که به پشتوانه آن تصمیماتی را اتخاذ کرده و دستوراتی را ابلاغ می کند. در این مرحله است که معنای تبعیت و عدم تبعیت از ایشان مطرح می شود. جلوه دیگر مخالفت و ضدیت با ولایت فقیه آنجایی است که برخی قلم به دستان و دارندگان رسانه و تریبون در مقام زیرسوال بردن جایگاه رهبری و ولایت و ایجاد انحراف در افکار عمومی تلاش می کنند، بدون آنکه حاضر باشند برای نظرات و انتقادات خود ادله ای اقامه کنند. گاه نداشتن استدلال و دلیلی متقن آنان را تا مرحله توهین و تمسخر و هجوگویی پیش می برد که تکلیف این افراد نیز مشخص است و جایی برای شک و شبهه در مورد «ضدولایت فقیه» بودن این افراد وجود نخواهد داشت.
سخن آخر آنکه حتی در موارد مذکور نیز قصد و نیت و تکرار و پافشاری لازم است. به واقع فرد با یک خطا و اشتباه و یا بدون قصد و نیت نیز از جرگه هواداران نظام اسلامی و ولایت فقیه خارج نشده و «ضدولایت فقیه» نخواهد شد! به همین دلیل است که معظم له تأکید دارند که نمی شود هر کسی را به مجرد اینکه یک کلمه حرفی برخلاف آنچه که من و شما فکر می کنیم، زد، بگوییم آقا این ضدولایت فقیه است. در تشخیص ها خیلی باید مراقبت کنید.»(4/9/88)
(ضدولایت فقیه کیست!/مهدى سعیدى،پایگاه بصیرت،91/05/22 )
سیدحسن شیرازی، از زندان رژیم بعث تا سفارت شاهنشاهی
سیدحسن شیرازی فرزند آیت الله سیدمهدی شیرازی در نجف اشرف متولد و رشد یافت. او از محضر بزرگانی مانند سید هادی میلانی ، شیخ محمدرضا اصفهانی ، سیدمهدی شیرازی(پدرش) و سیدمحمد شیرازی(برادرش) کسب فیض نمود.
حسن شیرازی علاوه بر فعالیت علمی در زمینه اجتماعی نیز فعال بود. در دوران عبدالکریم قاسم که تفکر کمونیستی در عراق حاکمیت داشت، با تشکیل گروه “شباب الحسین” در کربلا اقدام به مبارزه با این تفکر نمود. وی همچنین کتابی در زمینه اقتصاد اسلامی نگاشت. با ظهور کمونیستها و انتشار افکار ضد دینی، جوانان سؤالات زیادی درباره دین و اقتصاد اسلامی میکردند.
فعالیت های وی در زمینه تالیف کتب ، انتشار مجلات ، برپایی جلسات مختلف و مخالفت با حکومت بعثی عراق موجب بازداشت و شکنجه شدن وی در زندان مخوف “قوالنهایه” شد. زندانی که شکنجه های وحشتناکی در آن انجام میشد و در بین مردم نیز شهرت داشت.
احادیث فراوان در مورد وجوب حفظ اسرار شیعه
کتمان و حفظ اسرار
- حضرت علی بن الحسین (علیه السّلام) فرموده اند: من دوست دارم برای دو خصلت بد که در شیعه ی ما هست، گوشت استخوان دستم را عوض بدهم تا رفع شوند: کج خلقی و کم سرنگهداری( تنگ حوصله ای و کمی سرپوشی).
منبع:ص655 توجه : کلیه ی این احادیث از کتاب اصول کافی جلد 4 برداشته شده است.
- حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرموده اند:مردم به دو خصلت فرمان یافتند و هر دو را ضایع کردند و به وسیله ی ضایع کردن آنها بی همه چیز شدند، و آن دو: صبر است و راز نگهداری.
منبع:ص655
- عمار گوید، حضرت امام صادق (علیه السّلام) به من فرمودند: خبر دادی بدانچه من به تو خبر دادم احدی را؟ گفتم: نه، جز به سلیمان بن خالد. فرمودند :خوب کردی، آیا نشنیدی گفته شاعر را: راز من وتو به سومی سر نزند*** هر راز که بگذرد ز دو فاش شود
امام جعفر صادق(ع) فرمود: «من امام کسی هستم که از من پیروی کند».
پیروان و شیعیان ائمه معصومین(ع) زمانی می توانند خود را شیعه راستین و پیرو واقعی بدانند که به دستورات آنان جامه عمل پوشانده و به فرموده امام صادق(ع) زینت امامان خود باشند.
آن حضرت خطاب به شیعیان فرمود: ای گروه شیعه، زینت ما باشید نه باعث ملامت و سرزنش ما، با مردم نیکو سخن بگویید و زبانتان را حفظ کنید و آن را از زیاده روی و زشت گویی بازدارید.
در این باره روایاتی وجود دارد که شیعه آن ها را معتبر نمی داند و علمای شیعه با این امر مخالف هستند:
مرحوم کلینی در کتاب شریف اصول کافی ، این روایت را با سند ذیل ، این گونه نقل میکند:
عن ابى حمزه ، عن ابى جعفر علیه السلام قال : قلت له : ان بعض اصحابنا یفترون و یقذفون من خالفهم فاق : الکف عنهم اجمل ثم قال : یا ابا حمزه و الله ان الناس کلهم اولاد بغایا ما خلا شیعتنا ثم قال : نحن اصحاب الخمس و قد حرمناه على جمیع الناس ما خلا شیعتنا. (الحدیث )
ترجمه :
ابى حمزه گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم که : برخى از اصحاب ما افترا مى زنند و به مخالفین خود نسبت زنا مى دهند (آیا این کار سزاوار است ؟) حضرت فرمود: نیکوتر این است که از دادن نسبت بد به آنان دست بکشند - سپس فرمود: - اى ابا حمزه ! به خدا سوگند که این مردم همگى (در واقع ) فرزندان فحشا هستند به جز شیعیان ما (151) - سپس فرمود: - ما اصحاب خمس هستیم و آن را بر همه مردم بجز شیعیانمان حرام کرده ایم .
ضعف سند روایت:
اولاً : در سند این روایت دو مشکل وجود دارد: یکی در حسن بن عبد الرحمن و دیگری در علی بن العباس. حسن بن عبد الرحمن مجهول است و در هیچ یک از کتابهای رجالی شیعه توثیق ندارد. بنابراین روایات او معتبر نیست .مشکل اصلی و اساسی در سند، علی بن عباس است که از غلات به شمار میرود.
بنابراین، روایت چنین افرادی در مذهب شیعه، هیچ جایگاهی ندارد؛ از این رو است که احدی از علمای شیعه در طول تاریخ بر طبق چنین روایاتی فتوا ندادهاند و بلکه عکس آن را معتقد هستند؛ زیرا بر مبنای فقه شیعه تمام کسانی که پیوند زناشوئی و ازدواج آنان بر اساس مذهب خودشان صورت گرفته و به اصطلاح صیغه عقد جاری شده است، حلال زاده هستند؛ حتی اگر غیر مسلمان باشند؛ تا چه رسد به مسلمانان. پس این روایت علاوه بر ضعف سند با دیدگاه فقهی شیعه نیز در تضاد است.
ثانیاً : روایات بسیاری در کتابهای اهل سنت وجود دارد که ثابت میکند ، کسانی که محبت امیر مؤمنان علیه السلام را ندارند، حرامزاده هستند. از آن جایی که روایات بسیاری در این زمینه در کتابهای اهل سنت نقل شده است، به چند روایت اشاره و دوستان علاقهمند را به کتابهای مفصل؛ از جمله کتاب شریف الغدیر، ج۴، ص۳۲۰ به بعد و همچنین به اثر گران سنگ الإمام علی بن أبی طالب علیهما السلام، نوشته احمد رحمانی همدانی، فصل ۱۹، ارجاع میدهیم تا در آن لیست احادیث موجود در کتب اهل سنت را ببینند.
نشانههای حلال زاده و حرام زاده در روایات اهل سنت:
الف: دشمنی با امیر مؤمنان علیه السلام : علامه شمس الدین جزری شافعی مینویسد: «عن عبادة بن الصامت رضی الله عنه قال: کنّا نَبُور أولادنا بحُبّ علیّ بن أبی طالب رضی الله عنه، فاذا رأینا أحدهم لا یحب علی بن أبی طالب، علمنا أنه لیس منا، وأنه لغیر رشده؛ عبادة بن صامت میگوید: ما فرزندان خود را با دوستى على بن ابى طالب علیه السلام مىآزمودیم، و اگر یکى از آنان على بن ابى طالب را دوست نمىداشت، پى مىبردیم که غیر مشروع است.»
و در ادامه این روایت را نقل میکند: «وروینا ذلک ایضا، من أبی سعید الخدری رضی الله عنه، ولفظه: کنا معشر الأنصار نبور أولادنا بحبهم علیاً رضی الله عنه، فإذا ولد فینا مولود فلم یحبه عرفنا أنه لیس منا. (قوله: نبور، بالنون والباء الموحدة وبالراء ای نختبر ونمتحن.)[۲] ما گروه انصار فرزندان مان را با محبت و دوستی علی(علیه السلام) آزمایش می کردیم، اگر فرزندی بدنیا می آمد و علی را دوست نداشت می فهمیدیم که از ما نیست.»
شمس الدین جزری از بزرگان اهل سنت است که در مقدمه کتابش روایتهای نقل شده در این کتاب را مسند و متواتر میداند.
ب: محبّت امیر مؤمنان علیه السلام، معیار حلال زاده بودن: عاصمی مکی و موفق خوارزمی مینویسند: «عن أبی بکر الصدیق قال رأیت رسول الله ختم ختمة وهو متکئ على فرش عربیة وفی الخیمة علی وفاطمة والحسن والحسین فقال معشر المسلمین أنا سلم لمن سالم أهل الخیمة حرب لمن حاربهم ولی من والاهم لا یحبهم إلا سعید الجد طیب المولد ولا یبغضهم إلا شقی الجد ردیء الولادة؛[۳] ابوبکر میگوید: رسول خدا در خیمه بر فرشی عربی نشسته و تکیه داده بود، علی و فاطمه و حسن و حسین نیز در خیمه بودند، فرمود: ای مسلمانان! هر کس با اهل خیمه دوست باشد من با او دوست هستم و هر کس با آنان دشمن باشد من با آنان دشمنم، آنان را دوست ندارد مگر آنکه ولادتی پاک دارد و دشمن نیست با آنان مگر آنکه ولادتی ناپاک دارد.»
قندوزی حنفی مینویسد: «عن سعید بن جبیر، عن ابن عباس ( رضی الله عنهما ) قال: قال رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم : یا علی أنت صاحب حوضی وصاحب لوائی ... وأنت مولى من أنا مولاه وأنا مولى کل مؤمن ومؤمنة، لا یحبک إلا طاهر الولادة ولا یبغضک إلا خبیث الولادة؛[۴] رسول خدا به علی فرمود: تو صاحب پرچم و حوض منی...تو مولای کسی هستی که من مولای اویم، ومن مولای هر مؤمن و مؤمنه ای هستم، مُحبّ و دوستدار تو نیست مگر آنکه ولادتش پاک باشد و دشمن تو نیست مگر آنکه ولادتش ناپاک باشد.»
و در ادامه مینویسد: «وعن الإمام جعفر الصادق، عن آبائه علیهم السلام عن رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم ( انه ) قال : من أحبنا أهل البیت فلیحمد الله على أولی النعم . قیل : وما أولی النعم ؟ قال : طیب الولادة ، ولا یحبنا إلا من طابت ولادته؛[۵] رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: هر که ما خاندان را دوست بدارد خدا را بر برترین نعمتها سپاس گزارد. گفتند: برترین نعمت کدام است؟ فرمود: پاکزادگى، زیرا ما را دوست ندارد مگر آن که پاکزاده باشد.»
ابن مردویه اصفهانی مینویسد: «ابن مردویه، عن أحمد بن محمد بن الصباح النیسابوری، عن عبد الله بن أحمد بن حنبل، عن أحمد، قال: سمعت الشافعی یقول: سمعت مالک بن أنس یقول: قال أنس بن مالک: ما کنا نعرف الرجل لغیر أبیه إلا ببغض علی ابن أبی طالب؛ معیار شناخت عدم انتساب فرزند به پدرش از نظر ما چیزی نیست چون دشمنی با حضرت علی (ع)»
ج : شراکت شیطان در نطفه دشمن علی علیه السلام: قرطبی انصاری، خطیب بغدادی و ابن عساکر مینویسند: «روى الأعمش عن أبی وائل عن عبدالله قال قال علی بن أبی طالب علیه السلام: رأیت النبی صلى الله علیه وسلم عند الصفا وهو مقبل على شخص فی صورة الفیل وهو یلعنه قلت: ومن هذا الذی تلعنه یا رسول الله قال: «هذا الشیطان الرجیم» فقلت: یا عدو الله والله لأقتلنک ولأریحن الأمة منک قال: ما هذا جزائی منک قلت: وما جزاؤک منی یا عدو الله قال: والله ما أبغضک أحد قط إلا شرکت أباه فی رحم أمه؛[۶] على علیه السلام فرمود : رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را در کوه صفا دیدم که در برابرش شخصی که به شکل و صورت فیل بود او را لعن مى کرد، گفتم: اى رسول خدا، این مرد کیست؟ فرمود: شیطان رانده شده. گفتم: اى دشمن خدا، به خدا سوگند تو را میکشم و امت را از شر تو خلاص مىکنم. گفت: به خدا سوگند که پاداش من از تو این نیست ! گفتم: اى دشمن خدا، پاداش تو از من چیست؟ گفت: به خدا سوگند که هیچ کس تو را دشمن نمىدارد؛ مگر آن که من با پدرش در رحم مادرش شرکت جستهام.»
د: قیامت، و شناسائی دوستان و دشمنان علی علیه السلام: ابوالحسن مسعودی مینویسد: «عن العباس بن عبد المطلب، قال: کنت عند رسول الله صلى الله علیه وسلم إذ أقبل علی بن أبی طالب، فلما رآه أَسْفَرَ فی وجهه، فقلت: یا رسول اللهّ، إنک لتُسْفِر فی وجه هذا الغلام، فقال: یاعَمَّ رسول الله، واللهِّ الله أشد حباً له مِنِّی، إنه لم یکن نبیُّ إلا وذریته الباقیة بعدی من صُلْبه، وإن ذریتی بعدی من صُلْب هذا، إنه إذا کان یوم القیامة دُعِیَ الناس بأسمائهم واسماء أمهاتهم ستراً من الله علیهم، إلا هذا وشیعته فإنهم یُدْعَوْنَ بأسمائهم وأسماء آبائهم لصحة ولادتهم.[۷] عباس بن عبد المطلب می گوید: خدمت رسول خدا بودم، علی از راه رسید، چهره رسول خدا با دیدن علی روشن و خوشحال نشان می داد، گفتم: با دیدن این نوجوان خوشحال شدی، فرمود: ای عموی فرستاده خدا! به خدا سوگند، خدا او را بیش از من دوست دارد، هیچ نسلی از پیامبری نیست مگر آنکه از صلب او است و ذریه من نیز از صلب او خواهد بود، چون قیامت فرا رسد خداوند مردم را با نام آنان و نام مادرانشان صدا خواهد زد، مگر این جوان(علی) و پیروان او، که با نام خودشان و پدرانشان فرا خوانده می شوند، چرا که زاده شدن صحیح وپاکی دارند.»
نتیجه:
اولاً: روایتی که مرحوم کلینی (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب شریف کافی نقل کرده است، از نظر سندی مشکل دارد و در سند آن شخصی از غلات وجود دارد؛
ثانیاً: اگر مرحوم کلینی (رضوان الله تعالی علیه) ، این روایت را نقل کرده، اهل سنت چندین برابر آن را با همین مضمون نقل کردهاند.
ثالثا: باید دقت نمود که سخن از دشمنی و کینه حضرت علی (ع) است. و در بین مردم مسلمان (سنی) و غیر مسلمان کمتر می توان چنین فردی یافت.
[۱]. الکلینی الرازی، أبی جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفای۳۲۸ هـ)، الأصول من الکافی، ج۸ ، ص۲۷۵ ـ ۲۸۷ ، ناشر: اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة،۱۳۶۲ هـ .ش.
[۲]. الجزری الشافعی، أبی الخیر شمس الدین محمد بن محمد (متوفای ۸۳۳هـ)، أسنی المطالب فی مناقب سیدنا علی بن أبی طالب کرم الله وجهه، ص۵۷ ـ ۵۸ ، تقدیم، تحقیق و تعلیق: الدکتور محمد هادی الأمینی، ناشر: مکتبة الإمام امیرالمؤمنین(ع) العامة، اصفهان ـ ایران.
[۳]. العاصمی المکی، عبد الملک بن حسین بن عبد الملک الشافعی (متوفای۱۱۱۱هـ)، سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، ج ۳ ص ۴۴ ، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود- علی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة.
[۴]. القندوزی الحنفی، سلیمان بن إبراهیم (متوفای۱۲۹۴هـ)، ینابیع المودة لذوی القربى، ج ۱ ص ۳۹۷، تحقیق: سید علی جمال أشرف الحسینی، ناشر: دار الأسوة للطباعة والنشر، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۶هـ.
[۵]. القندوزی الحنفی، سلیمان بن إبراهیم (متوفای۱۲۹۴هـ)، ینابیع المودة لذوی القربى، ج ۲ ص ۲۷۲، تحقیق: سید علی جمال أشرف الحسینی، ناشر: دارالأسوة للطباعة والنشر، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۶هـ.
[۶]. الأنصاری القرطبی، أبو عبد الله محمد بن أحمد (متوفای۶۷۱هـ)، الجامع لأحکام القرآن، ج ۱ ص ۹۱، ناشر: دار الشعب – القاهرة؛ - البغدادی، أحمد بن علی أبو بکر الخطیب (متوفای۴۶۳هـ)، تاریخ بغداد، ج ۳ ص ۲۹۰، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت؛ -ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفای۵۷۱هـ)، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، ج ۴۲ ص ۲۹۰، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر: دار الفکر - بیروت - ۱۹۹۵.
[۷]. المسعودی، أبو الحسن على بن الحسین بن على (متوفاى۳۴۶هـ) مروج الذهب، ج ۱ ص ۳۴۷، طبق برنامه نرم افزاری الجامع الکبیر.
پاسخ اجمالی
در مذهب اهل بیت(ع) در اعمال مکه مکرمه (عمره مفرده یا حج تمتع) بعد از طواف کعبه و نماز طواف و سعی بین صفا و مروه و تقصیر؛ طواف نساء انجام میگیرد که بعد از آن نماز طواف نساء خوانده میشود. هر مرد یا زنی که مُحرم شده و لباس احرام میپوشد، حق ازدواج و همبستری با جنس مخالف را بر خود حرام میکند و تنها بعد از انجام طواف نساء و نماز آن است که میتواند مبادرت به عقد ازدواج یا همبستری با همسر خود داشته باشد. در فقه اهل سنت چیزی به نام طواف نساء و نماز طواف نساء وجود ندارد اما...
پاسخ تفصیلی
در شریعت اسلام، یکی از عباداتی که تأکید زیادی بر انجام آن شده است، حج و عمره است. حج؛ عبادت و اعمالی است که در صورت وجود برخی از شرایط؛ بر مسلمانان واجب میشود. خداوند در قرآن کریم میفرماید: «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمین»؛[1] و براى خدا بر مردم است که آهنگ خانه (او) کنند، آنها که توانایى رفتن به سوى آن دارند. و هر کس کفر ورزد (و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده)، خداوند از همه جهانیان، بىنیاز است.
در کنار حج که برای عدهای که مستطیع هستند، واجب است و زمان محدود و معینی دارد، عمره مفرده که به معنای زیارت خانه خدا در غیر از این زمانها است، مستحب شمرده شده است. البته برخی از فقها یک بار انجام دادن عمره را در طول عمر برای کسی که استطاعت و تواناییهای لازم برای انجام حج را ندارد و در مکه یا قریب به آن سکونت دارند، لازم دانستهاند.[2]
در هر صورت؛ در اعمال حج(حج تمتع) و در عمرهای که در غیر از ماههای حج انجام میگیرد، باید شخص حاجی یا عمره گذار اعمالی را به قصد قربت انجام دهد. یکی از این اعمال؛ طواف نساء است.[3] همانطور که میدانیم، طواف یعنی هفت دور بر گرد خانۀ کعبه گشتن و از این جهت؛ فرقی بین طواف نساء با طواف غیر نساء - جز در نیت- وجود ندارد.
در مذهب اهل بیت(ع) در اعمال مکه مکرمه (عمره مفرده یا حج تمتع) بعد از طواف کعبه و نماز طواف و سعی بین صفا و مروه و تقصیر؛ طواف نساء انجام میگیرد که بعد از آن نماز نساء خوانده میشود. خصوصیت طواف نساء و نماز طواف این است که برخی از اموری که به خاطر مُحرم شدن و پوشیدن لباس احرام، انجام آن برای حاجی و عمرهگذار حرام شده است، به واسطۀ انجام طواف نساء و نماز آن، دوباره این محرمات موقتی به حالت سابقش برگشته و حلال میشود. هر مرد یا زنی که مُحرم شده و لباس احرام میپوشد، حق ازدواج و همبستری با جنس مخالف را بر خود حرام میکند و تنها بعد از انجام طواف نساء و نماز آن است که میتواند مبادرت به عقد ازدواج یا همبستری با همسر خود را داشته باشد.
حال که جایگاه و ضرورت طواف نساء در اعمال عبادی عمره حج و عمره مفرده بنابر مذهب شیعه بیان شد، ذکر این نکته لازم است که این واجب الهی در اعمال مربوط به مکه مکرمه در فقه اهل سنت دیده نمیشود. به عبارت دیگر، آنان چیزی به عنوان طواف نساء و نماز آنرا ندارند.
در مذاهب فقهی اهل سنت در شمارش ارکان و اعمال عمره چنین آمده است: احرام، طواف، سعی بین صفا و مروه و ازالۀ مو (تقصیر).[4]بنابراین؛ در فقه اهل سنت چیزی به نام طواف نساء و نماز طواف نساء وجود ندارد.[5]
از نظر مذهب اهل بیت(ع) اگر کسی طواف نساء را انجام ندهد، ازدواج و همبستری و زاد و ولد وی نامشروع است، اما با توجه به مصالح جامعه اسلامی و جلوگیری از تفرقه و دیگر مسائلی که در نظر شارع مقدس بوده است، برطبق برخی از روایات که در ذیل میآید، خداوند بر کسانی از اهل سنت که عموماً مردمی بیاطلاع بوده و فقط از عالمان خود تبعیت میکنند، این واجب را به نحوۀ دیگری قبول کرده است. البته واضح است، عالمانی از اهل سنت که در طول تاریخ پی به وجوب طواف نساء برده و از روی جحد و انکار انجام ندادهاند؛ شامل این روایت نمیشوند.
روایت را شیخ طوسی به نقل از اسحاق بن عمار از امام صادق(ع) چنین نقل میکند: «اگر منت خداوند بر مردم[6] در قبول طواف وداع (به جای طواف نساء) نبود، هر آیینه به منازل خود رجوع میکردند در حالیکه جایز نبود با همسران خود همبستر شوند...».[7]
ملا محسن فیض کاشانی در این باره میگوید: «اگر چه عامه؛ طواف نساء را انجام نمیدهند ولی طواف وداع- که معمولاً در هنگام ترک مکه مکرمه و به عنوان وداع با این حرم امن الهی انجام میدهند- به جای طواف نساء آنان در نزد خداوند محاسبه میشود».[8]
[1]. آل عمران، 93.
[2]. امام خمینی، سید روح الله، مناسک حج، ص 49، بیجا، بیتا.
[3]. اعمال مذکور به این ترتیب است:1. لباس احرام پوشیدن و محرم شدن 2. هفت دور طواف بر گرد کعبه 3. نماز طواف 4.هفت بار سعی بین صفا و مروه 5. تقصیر(کوتاه کرد مقداری از مو یا ناخن) یا حلق(تراشیدن کامل موی سر برای آقایان) 6. طواف نساء 7. نماز طواف نساء
[4]. جزیری، عبدالرحمن، الفقه علی مذاهب الاربعه، ج1، ص 380، صیدا-بیروت، مکتبة العصریة، 1426ق.
[5]. «لا خلاف بین أصحابنا فی وجوب طواف النساء و خالف فیه العامة بأجمعهم»؛ در بین اصحاب امامیه هیچ خلافی وجود ندارد که طواف نساء واجب است ولی همۀ مذاهب اهل سنت، طواف نساء را نفی کردهاند. نک: محقق سبزواری، محمد بافر، ذخیره المعاد فی شرح الارشاد، ج 2، ص 640، قم، موسسة آل البیت (ع)، 1247ق.
[6]. واژه «ناس» که در فارسی به معنای مردم است، عموما در روایات، بخصوص با وجود قرائن؛ بر اهل سنت دلالت دارد.
[7]. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج 5، ص 253، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1407ق.
[8]. فیض کاشانی، ملا محسن، الوافی، ج 14، ص 1231، اصفهان، کتابخانه امیر المؤمنین (ع)، 1406ق.